طعام خلیفه
روزی هارون طعامی برای بهلول فرستاد. خادمان خلیفه بهلول را در خرابه ای یافتند و
طعام را پیش روی او نهادند و گفتند : این٬ طعام مخصوص خلیفه است که برای تو
فرستاده. بهلول ٬ طعام را نزد سگی که در خرابه بود افکند. خادمان بانگ بر وی زدند
که : وای بر تو ٬ طعام خلیفه را پیش سگ چرا نهادی؟ گفت: خاموش که اگر سگ
بفهمد این طعام از خلیفه است ٬ نخواهد خورد