مسابقه شماره 43 خطخطی
تن یک داستان طنز به صورت ناقص نوشته شده است و شما باید داستان را کامل کنید و برای آن اسم بگذارید. برنده صاحب یک دستگاه تیشرت خطخطی خواهد شد و داستانش در مجله شماره بعدی منتشر میشود.
نکات مهم:
- متن داستان شما نباید بیشتر از 500 کلمه باشد (کمتر باشد مشکلی ندارد).
- متن داستان را با عنوان «مسابقه 42» فقط به آدرس ایمیل varedat.khatkhati@gmail.com بفرستید.
- استفاده از خلاقیت، تخیل و طنز به میزان لازم
- مهلت جواب دادن به این مسابقه تا 25 آذر به پایان میرسد.
هر نفر حداکثر یک داستان میتواند ارسال کند.
داستان...
بهرام دستمالی را درون مشتش چپاند و فوت کرد. مشتش را که باز کرد از دستمال خبری نبود. ولی از نگاههای بی تفاوت مهمانها میشد فهمید که از این شعبده اصلا لذت نبردهاند. این چیزی نبود که مهمانهای رسمی و اهل سیاست این مجلس بپسندند. آبرو و اعتبار چندین سالهاش در خطر بود. باید کاری میکرد که همه را میخکوب کند. از دستیارش که پسر شنگولی بود خواست تا اتاقک شیشهای را بیاورد. بعد رو کرد به حضار و گفت: «کی حاضره غیب بشه؟ یه آدم شجاع میخوام که از هیچچیز نترسه!» مرد خپلی که شایعه شده بود قصد دارد نامزد انتخابات مجلس آینده شود، بلند شد و گفت: «اگه یه شجاع تو این جمع باشه منم» رفت کنار بهرام و پا به داخل اتاقک گذاشت. بهرام پارچهی بزرگ سیاهی روی اتاقک انداخت. وِردی خواند و پارچه را برداشت. از مرد خپل خبری نبود. سالن از هیجان منفجر شد. بهرام دوباره پارچه را انداخت روی اتاقک تا مرد را برگرداند؛ اما وقتی پارچه را برداشت...