نظرسنجی
≡ آیا به نظر شما کارتونیست ها در قبال جامعه وظیفه خود را انجام داده اند ؟



روز جهانی کارتونیست ها
آموزش طنز نویسی بخش4 و پایانی
کد مطلب: 1000529 تعداد بازدید: 4547 تاریخ انتشار: 1393/11/17 01:23
چاپ خبر
ارسال
بخش پایانی

تبریز تونز

آموزش طنز نویسی بخش 4 و پایانی


نویسنده :احمد سپنتامهر

هجو

هجو و هجا به معنی بد گفتن؛ فحش دادن و استهزاء کردن در شعر است. مثلاً تاریخ بیهقی

می نویسد: «خطیبان را گفت تا او را زشت گفتند بر منبرها و شعرا را فرمود تا او را هجو کردند.» فردوسی، که هجو او از سلطان محمود نمونه ی بسیار خوبی است در ادبیات فارسی و نشان

می دهد که فقط جنبه ی حمله ی شخصی دارد، می گوید:

چو شاعر برنجد بگوید هجا                                             بماند هجا تا قیامت به جا

منجیک ترمذی، از شعرای نیمه دوم قرن چهارم هجری، یکی از مخالفان خود را چنین هجو

می کند:

ای خواجه مر مرا به هجا قصد تو نبود                      جز طبع خویش را به تو برکردم آزمون

چون تیغ نیک کش به سگی آزمون کنند                             وان سگ بود به قیمت آن تیغ رهنمون

بین هجو و مدح فاصله زیادی وجود نداشت، و اگرشاعر مدیحه سرا جرأت هجو گفتن ممدوح را پیدا می کرد، بی محابا می گفت. در دربار سلاطین، شاعر اول مدح کسی را می گفت، بعد تقاضای صله می کرد و در آخر اگر نتیجه ای نمی شد، او را تهدید به هجو می کرد:

سه بیت رسم بودشاعران طامع را                                    یکی مدیح و دیگر قطعه تقاضایی

اگر بداد سوم شکر ور نداد هجا                             از این سه بیت دو گفتم دگر چه فرمایی

هجا در شعر جاهلی عرب سلاحی بود درخدمت قبایل متخاصم. قبل ازآغاز جنگ شاعری

قبیله دیگر را هجو می گفت ، و شاعری از آن قبیله جواب می داد. بعضی از مردم از هجو شاعران بیش تر از کشت و کشتار می ترسیدند، زیرا گاهی یک هجو چنان خفت وخواری برای قبیله به شمار می رفت که اثرش به آسانی محو نمی شد. اعراب جاهلی معتقد بودند که هجو را یا باید با خون شست یا با هجوی دیگر. در یونان باستان و در میان شعرای قدیم ایرلند نیز به

هجو گویی حالتی جادوگرانه می دادند و معتقد بودند که شاعر هجو سرا می تواند کسی را که می خواهد به آستانه نابودی بکشاند. بدین ترتیب می بینم که در اجتماعات باستانی

هجو نویس مورد احترام مردم بود، چون او را صاحب قدرتی جادویی و خارق العاده

می دانستند. اما به تدریج با گذشت زمان، هجو نویسی جای خود را به طنز نویسی داد، که از طرفی ظرافت و نکته سنجی بیشتری می خواست و غیر مستقیم تر بود، و از سوی دیگر برای نویسنده، که دیگر از قدرت جادوی او کسی باکی نداشت، مسئولیت کمتری در بر داشت.

می گویند یکی از اوّلین هجونویسان باستان شاعری بود به نام ارخیلوکس (Archilochus)  اهل پاروس (Paros) که از دختر شخصی به نام لیکامبس (Lycambes) خواستگاری می کند و وعده ازدواج می گیرد. بعداً  لیکامبس زیر قول خود می زند و دختر را به او نمی دهد، ارخیلوکس چنان عصبانی می شود که هجوهای متعدد در حق  دختر  و پدرش می نویسد و همه جا آن ها را می خواند.

عاقبت لیکامبس و دخترش از فرط شرمساری خود را به دار می زنند. نشان هایی از این نوع قدرت هجو گاهی در اشعار فارسی نیز به نظر می رسد. مثلاً انوری که خود از هجونویسان مشهور بود، می گوید:

هم چو ضحاک افکنم ناگاه                                   مارهای هجات بر گردن

کلیم کاشانی هجو را «زهر در آب بقا کردن» می داند و ترجیح می دهد که به عوض به کار بردن آن مخالفان خود را با عرضه ی سخن نیکو متنبه سازد، همان طور که موسی

سحر مارگیران را با ساختن اژدهایی پاسخ گفت:

گر هجو نیست در سخن من ز عجز نیست                حیف آمدم که زهر در آب بقا کنم

تنبیه منکران سخن می توان کلیم                          گر اژدهای خامه به آن ها رها کنم

هجو را در یونانی Diatribe  می خواندند که هنوز به معنی حمله شدید و شخصی در فرانسه و انگلیسی به کار می رود. از سوی دیگر از طریق لاتینی کلمه Invective به معنی «قدح» ، «ناسزا» و «زخم زبان» به این دو زبان راه یافته است که همراه با کلمه Lampoon  در انگلیسی و Lampon  در فرانسه که همگی به طور کلی معنی «هجو» را می دهند. اگر هجو جنبه طنزآمیزی داشته باشد و بیشتر به دشنام و بدگویی مستقیم اکتفا کند می توان آنرا معادل

«طنز شخصی» یا Personal Satire  دانست، و معمولا آن را یکی از انواع عمده چهارگانه طنز می دانند یعنی: طنز مذهبی ، اخلاقی، سیاسی، ادبی و شخصی. اصولاً بیشتر طنز نویسان بر این نکته تأکید کرده اند که هدف شان اصلاح اجتماع از طریق انتقاد است. اگر بعضی از آن ها در اساس نیز چنین هدفی نداشته باشند، تظاهر بدان می کنند، و برای این که از عواقب انتقاد خود در امان باشند آن را به توریه و به صورت پوشیده بیان می کنند. بدیهی است که در هجو شخصی بعضی از شاعران این موضوع ها مطرح نبود. بگذارید بعضی از شاعران ایران را در نظر آوریم. مثلاً یغمای جندقی با هر کسی که بد می افتاد در شعرش او را «زن قحبه» و یا چیزی شبیه آن خطاب می کرد، و فحش هایی می داد که اکثراً قابل بازگو کردن نیست. قاآنی شاعر معاصر او هر کس و ناکسی را به امید صله مدح می کرد و کاری به مناعت، فضیلت و بزرگواری ممدوحان خود نداشت. وجدان اجتماعی او در نتیجه دردها و بدبختی های کشور خود ناراحت نمی شد و جز به کار خود اغلب به چیزی نمی اندیشید. البته گاه گاهی شعری در انتقاد از ریاکاری زاهدان ریایی می گفت، ولی این گونه آثار استثنایی بودند. او در قصیده ای مطنطن حاجی میرزا آقاسی را با القایی جون «قلب گیتی»، «روح عالم»، «انسان کامل»، «خواجه دو جهان» و «مظهر باری» وصف می کند، ولی به محض این که حاجی از قدرت می افتد تمام این صفات را در حق میرزا تقی خان امیرکبیر به کار می برد، و ممدوح قدیمرا«ظالم شقی» می خواند که به جایش «عادل تقی» نشسته است. باز هنگامی که امیرکبیر مغضوب می شود و میرزا آقاخان نوری به صدارت می رسد، شاعر شادی ها می کند و او را «خصم خانگی»، «اهرمن خوی و بدگوهر» می خواند و صدر اعظم جدید را «آصف برخیا» می نامد، البته مسلم است که در مقام مقایسه با چنین اشعاری هجویه های جاهلی عرب به هجو واقعی نزدیک تراند، چون در اغلب آن ها تعصب قومی و قبیله ای انگیزه اصلی است که بدان ها یک حالت اجتماعی

می بخشد. با این همه هجو شمول و خصوصیات انواع طنز (یا ساتیر) اروپایی را دارا نیست.

 احتمالا شما خواننده گرامی کمی گیج شده اید چرا که آنقدر مرز بین تعاریف هزل و هجو باریک است و آنقدر دیدگاه ها متفاوت که آدم بالاخره نمی داند مثلاً اشعار ایرج میرزا را هجو بداند یا هزل؟ آیا فحش دادن همیشه هزل است؟ آیا هزل فقط آوردن موضوع غیراخلاقی در اثر ادبی است؟ آیا هجو عام تر از هزل است؟ برای فهمیدن این موارد باید به دنبال دیگر تعاریف هجو بگردیم.

هجو و هجا و تهجاء ، هر سه مصدر از هجایهجو است، به معنی عیب کردن و ستم کردن و در اصطلاح ادیبان عبارت است از نوعی شعر غنایی که بر پایه نقد گزنده و دردانگیز است و گاهی به دشنام گویی یا ریشخند مسخره آمیز و دردآور نیز می انجامد و آن مقابل مدح است.

در تقابل مدح و هجو امیرعنصرالمعالی ضمن آموزش های خود به فرزندش گیلانشاه

می گوید:

«اگر هجا خواهی گفتن و ندانی، ضد آن مدح بگوی هر چه ضد مدح بود هجا باشد. »

تهاجم همراه تمسخر مهم ترین ویژگی هجو است و در تعریف های گوناگون این ویژگی لحاظ شده است. هجو حمله ای است ادبی به کسی یا چیزی و قصد آن افشای نارسایی های گوناگون زندگی انسانی است و در مخاطبان خود خنده ای گزنده و تلخ توأم با پالایش کمیک ایجاد

می کند و در موردهایی با بی پروایی و گستاخی همراه است.

(هجو یعنی سخنی که ذکر شده به منظور تمسخر و تحقیر و انتقاد، و آن ضد مدح است.)

دکتر شفیعی کدکنی در تعریف هجو تمسخر و ریشخند را وارد نکرده است. هرگونه تکیه و تأکیدی بر زشتی های وجودی یک چیز ، خواه به ادعا و خواه به حقیقت ، هجو است و آن گاه که تکیه و تأکید بر یکی از خصایص باشد به کاریکاتور تبدیل می شود.

 با این تعریف انتقاد و عیب جویی جدی نیز که متضمن مطایبه و تمسخر نباشد می تواند هجا محسوب گردد. حال آن که تمایز تأکید بر زشتی ها همراه با تمسخر و ریشخند و بدون آن کاملاً بارز است.

در ادبیات غربی از هجو به لفظ Lampoon  یاد می شود و آن، را نوشته ای (شعرای نثر) تعریف کرده اند که شخصیت یا ظاهر کسی را یا تشکیلات جامعه ای را به طریقه ای تلخ و گستاخانه به مسخره بگیرد و قصد از آن بیشتر رنجاندن و آزار باشد تا انتقاد و اصلاح. و هم چنین آن را نوعی طنز دانسته اند که کینه آمیز و بد زبان باشد و چند خصوصیت عمده برای آن قائل شده اند:

1 ـ جنبه شخصی دارد.

2 ـ برانگیخته از حس کینه و بدخواهی است.

3 ـ غیر عادلانه است.

 عجیب آن است که برخی ، عفیف بودن کلام را از اختصاصات هجو دانسته اند چنان که به نقل از ابوالعلای معری (متوفّی حدود 449 ه.ق) آمده است که: «بهترین هجو، هجوی است که اگرآن را بر دختر دوشیزه ای در پشت پرده بخوانند، از آن شرمگین نشود.»

دکتر علی اصغر علی حلبی در مورد هجو می نویسد: عبارت از این است که معایب کسی یا گروهی یا چیزی را به نظم یا نثر بیان کنند، و این نوع گاه با دشنام و سخنان تند تیز همراه باشد.1

ماتیو هوگارت در فرهنگ وبستر می گوید: هجو یا هجا یک کار ادبی است از نوعی که در آن زشتی ها ، دیوانگی ها و دشنام ها گرد هم می آیند تا به وسیله آن  کسی یا گروهی را تحقیر یا تمسخر کنند. جبران محمود در تعریف هجو گفته است «نوعی شعر غنایی است که بر پایه

نقد گزنده و دردانگیز استوار است. گاهی به سرحد دشنام گویی یا ریشخند مسخره آمیز دردآور نیز می انجامد.

فروید هجو را لطیفه تهاجمی می نامد. زیرا برای حمله و دفاع به کار می رود و در عین حال گستاخ و پرده در است.

اسماعیل امینی در تعاریف ویژه خود در مورد هجو می گوید:

اما «هجو» که در دانش و قدرت دست کمی از طنز ندارد، عصبانی، کم حوصله و انتقامجو است. مدارا و میانه روی و نصیحت سرش نمی شود، حتی بد دهن و هتاک و بی ادب است. اگرچه به نسبت تجربه اش این ناهنجاری و پرده دری در حرفهای او پوشیده تر و البته

هنرمندانه تر و شاید جان سوزتر از صراحت و آشکاری سخن جوانان خام و کم تجربۀ هم مسلکش باشد!

منابع:

ـ امینی، اسماعیل : گزیده شعر طنز ، چاپ اول ، موسسه کتاب همراه ، تهران بهار 1382، بخش مقدمه

ـ صلاحی، عمران: مقاله خنده و مشتقات آن، سالنامه گل آقا، 1376-

ـ جوادی، حسن : تاریخ طنز در ادبیات فارسی ، چاپ اول ، انتشارات کاروان ، تهران 1384

ـ اصلانی، محمد رضا : فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز ، چاپ اول ، انتشارات کاروان ، تهران 1385

بهزادی اندوهجردی ، حسین : طنزپردازان ایران ، چاپ اول ، انتشارات دستان ، تهران 1383

امینی ، اسماعیل : گزیده شعر طنز ، چاپ اول ، موسسه کتاب همراه ، تهران بهار 1382

صلاحی ، عمران : مقاله خنده و مشتقات آن ، سالنامه گل آقا 1376

حلبی ، علی اصغر : تاریخ طنز و شوخ طبعی در ایران و جهان اسلامی ، چاپ اول ، انتشارات بهبهانی ، تهران

ـ صدر ، رویا : بیست سال با طنز ، چاپ اول، نشر هرمس ، تهران

http://www.sampadcity.com/

http://alfmehr.persianblog.ir/ و احمد سپنتامهر

تبلیغات
آخرین مطالب
لینک های مرتبط