نظرسنجی
≡ آیا به نظر شما کارتونیست ها در قبال جامعه وظیفه خود را انجام داده اند ؟





روز جهانی کارتونیست ها
گفتگويي اينترنتي با گيلرمو مورديلو کارتونیست آرژانتيني
کد مطلب: 1000725 تعداد بازدید: 2197 تاریخ انتشار: 1394/01/24 13:12
چاپ خبر
ارسال
گفتگويي اينترنتي با گيلرمو مورديلو کارتونیست آرژانتيني

تبریز تونز

تبریز تونز به نقل از سایت هنر مقاومت :

گفتگويي اينترنتي با گيلرمو مورديلو کارتونیست آرژانتيني

«گیلرمو موردیلو» در چهارم اوت 1932 در شهر بوئنوس آیرس آرژانتین دیده به جهان گشود. وی عرصه فعالیت های هنری خود را تنها به کار در مجلات و چاپ کتاب خلاصه نکرد ، بلکه آثار وی به شکل تقویم ، کارت پستال های فکاهی عروسک و اسباب بازی برای کودکان ، نقاشی و انیمیشن نیز در سراسر دنیا عرضه شده است .

از مهمترین جوایز وی می توان به مدال نقره تولنتینو (ایتالیا 1967) ، جایزه اول بولونیا (ایتالیا 1970) ، مدال نقره ساریو (بوسنی 1972) ، جایزه اول ققنوس آرژانتین و جایزه اول ناکوموری (توکیو 1977) برای آلبوم (کابوی دیوانه) اشاره کرد. متن زیر حاصل گفتگوی اینترنتی ما با این تصویرگر آرژانتینی است که با هم می خوانیم.

لطفا مقدمه ای درباره خودتان بگویید.

من موردیلو هستم ، همان که کاریکاتور می کشد و زرافه هایش پاها و گردن فوق العاده درازی دارند. در چهارم اوت 1932متولد شدم و هیچ گاه نگذاشتم سنم از 24بالاتر برود. در همان سالی که من متولد شدم و درست در همان ماه ، سمپه ، کنیو و زیرالد و وسولاس نیز به دلیل چشم و هم چشمی یکی پس از دیگری متولد شده اند. گمان کنم ستارگان در آن چند ماه ، حسابی طنز و کاریکاتور کار کرده بودند!

چه شد که به کاریکاتور روی آوردید؛

دقیقا به خاطر نمی آورم که به چه دلیل از قلم استفاده کاریکاتوری کردم ؛ زیرا سه ، چهار سال بیشتر نداشتم . تنها چیزی که به یاد می آورم این است که تمام روز مشغول طراحی بودم ، درست مثل اعضای تیم ملی که قرار است در المپیک شرکت کنند. من کودکی خودم را با مسابقات المپیک اشتباه گرفته بودم ! شاید هم بیماری خاصی داشتم ؛ یک جنون ساده به نام عشق به کاریکاتور. رفته رفته در من این بیماری عود کرد و طراحی مثل یک غده سرطانی تمام وجودم را در برگرفت.

درباره نوشته های طنز و فکاهی تان چطور. آیا به همین صورت بوده است؛

نه ، آنها در یک تحول تدریجی و تجربه ها و آموخته ها شکل گرفتند. زیرا من آنچنان که در کاریکاتور استعداد دارم ، در نوشتن مطلب طنز استعداد ندارم.

پس طنز آموختی است؛

هم بله ، هم نه . اگر استعدادش را داشته باشی ، نیاز به آموزش پیدا نمی کنی ؛ اما اگر نداشته باشی لازم است آموزش ببینی . البته احساسات هر فرد خیلی مهم است اگر فرد حس لازم را نداشته باشد، با کاملترین و بهترین آموزش ها نیز نمی توان به او چیزی آموخت و یا استعدادی را در او بیدار کرد. در کاریکاتورهای شما اصلا طنز تلخ و سیاه دیده نمی شود ، آدمها و حیواناتتان بامزه اند و لودگی خاص خودشان را دارند. بله چون من تا 20سالگی پسر بسیار غمگینی بودم و ناگهان متوجه شدم که غمگین بودن ، بسیار غم انگیز است و سبب به هدر رفتن عمر می شود. زندگی جنبه های بسیار شاد و دل انگیز هم دارد، پس چه دلیلی دارد از افکار و عقاید سیاه و غم انگیز استقبال کنیم . اگر همواره در ناامیدی مطلق به سر بریم ، عمر خود را بی دلیل از دست داده ایم . از آن پس شوخی برایم به منزله یک زبان مطرح شد و کاریکاتورهایم در واقع نوعی نگارش به این زبان است ، نگارش شوخی ، نگارشی بی کلمات ...

چه زمانی توانستید از این راه کسب درآمد کنید؛

کسب درآمد برایم خیلی مهم بود ؛ چون خانواده ام وضع مالی خوبی نداشتند. در 15سالگی موفق شدم از راه طراحی و کاریکاتورهای دنباله دار، درآمدی به دست بیاورم . تا مدتها پس از آن ، ویزیتور تبلیغاتی بودم و خیلی دیر متوجه شدم که این کار اصلا به درد من نمی خورد. همان موقع البته بهتر است بگویم همان شب که این موضوع را فهمیدم ، به فرانسه رفتم ، 25سالم بود و یک کلمه فرانسوی نمی دانستم و کسی را نمی شناختم . 24ساعت بعد در موسسه MicMak که مجله طنز و فکاهی منتشر می کرد مشغول به کار شدم.

کاریکاتورهایتان می گویند که شما آدم تنهایی هستید. آیا این تعریف درست است؛

من هرکجا که باشم احساس تنهایی دارم یا حسی شبیه انزوا در من وجود دارد. لب دریا می نشینم و کاریکاتورهایم را داخل بطری می گذارم و پرت می کنم توی آب ، به این امید که شاید از ژاپن ، امریکا یا استرالیا سردرآورند.

پله ، فوتبالیست معروف برزیلی به کتاب کاریکاتورهای فوتبال شما مقدمه ای نوشته است . بفرمایید فوتبال چه چیزی دارد که توجه آنان را جلب کرده است؛

فوتبال ، سوررئالیستی ترین بازی ای است که من می شناسم ؛ یک توپ که 90دقیقه چشم هزاران تماشاگر را به خود می دوزد. هنگام تماشای فوتبال ، آدم احساس می کند در میان بازیکنان است.

طنز برای شما چه مفهومی دارد؛

معنای ترس از زندگی و خوب زیستن ، ترس از بی پولی ترس از ناتوان بودن برای ارتباط برقرار کردن با انسانها و مردم . یادم می آید دوران کودکی شبها تا دیروقت بیرون می ماندم و با دوستانم بازی می کردم . هوا تاریک می شد و من برای رسیدن به خانه می بایست از پارک خلوتی عبور می کردم . بناچار با سوت زدن ترس خودرا تا حدی فرو می نشاندم . حالا هم می کوشم تا همین کار را در کاریکاتورهایم انجام دهم . به همین دلیل در کاریکاتورهایم آدمها همیشه تنهایند و من تنهایی ام را با آنها قسمت می کنم تا کمتر غمگین باشم و از زندگی نترسم.

شادن تقدسی

به زودی فیلم سفر به چین از مسعود شجاعی طباطبایی در سایت هنر مقاومت ارائه می شود که دیدار و گفتگوبا موردیلو بخشی از این فیلم است

تبلیغات
آخرین مطالب
لینک های مرتبط